روز های ترانه و اندوه
روز های ترانه و اندوه

خاطرات یک عشق
 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 92
بازدید کل : 39722
تعداد مطالب : 54
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1



 
غفلت...

به نام خدا

عقربه های ساعت قدیمی یمان چه بیگانه اند با یکدیگر و دقایق چه کم به مهمانی میروند تقدیر چه بی رحمانه میراند ارابه خود را روی اجساد زمان چهره ی ماه از فرط انتظار بیهوده است. غبار غم بر چهره تکیده ات روی دیوار اتاقم نشسته کسی به در نمی کوبد طمع تلخ انتظارسالیان سال است که با من عجین شده گردغم بر روی گیسوان مشکینم که روزگارانی تداعی شب برایت بود نشسته.چه کنم که چشمانم از انتظار خسته نمی شود صدای زنگ تلفن سکوت خانه را در هم شکست پنداشتم که باز هم غریبه است  صدای نفسهایت را شناختم تو بودی پروردگارا انتظارم به پایان رسید زنگ انتظار از چهره ی آینه زدودم قلبم تولدی دوباره یافت گویی او نیز مژده ی آمدنت را می داد ایوان کهنه خانه مان را آب و جارو کردم چهره گل خندید .پروانه جان گرفت .شمع شعله بر آورد .راه و رسم شیشه ای میزبان اقاقی های باغچه یمان شد . شال قرمزم که نشان از تو داشت روکشی کردم تا نبینی سپیدی زلف مشکینم را. گلدان شمعدانی را سیراب کردم .دسته گلی چیدم با تمام احساسم آراستمش .بلبل ترانه ای دیگر سرود و با تمام وجود تقدیم عشقمان کردم .ماهی قرمز تنگ طاقت ماندن نداشت جلبک را از حوضچه راندم ماهی قرمز را میهمان حوضچه کردم همه شوق آمدنت را داشتند اما صد افسوس که در چوبی خانیمان جز سکوت چیزی برای سکوت نداشت ناگهان بلبل از خواندن ایستاد .چهره ی ماه در آب شکست .ماهی در حوضچه دق کرد و مرد. گل چهره بر خاک کشید . پیچک تنهایی بر گلدان دلم پیچید .پروانه زمزمه ی جدایی نجوا کرد . زوزه ی باد نقاب بر چهره ی شمع کشید بید مجنون حیاط بر مزار انتظار گیسوانش را افشاند گونه هایم بر میزبانی اشکهای سرد و پر حسرتم شتافت . با خود گفتم: نامه ای برای او می نگارم تا شاید تسکین دردم باشد .لرزش دستانم تاب گرفتن قلم را در دست نداشت ناگهان کلمات بر روی صحفه ی سفید کاغذ این گونه نقش بستند که دیگر چشمانم را به در گره نخواهم زد .اشک حسرت را از چشمانم می زدایم ناقوس خانه ی دلم یاد تو را تکرار نخواهد کرد تو رسم  بی وفایی را حریم این خانه نمودی این حریم را خواهم شکست طراوت میدهم خاک باغچه ام را با یاد او که سالیان سال است صداقت از چشمانش موج میزند او که طاقت دیدن اشکهایم را ندارد بوسه می زنم بر دستان پاکش سجاده ی دعا بر خانه ی دل می گسترانم و چهره بر خاک می سایم تا که او ببخشد غفلتم را....

 




سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, توسط shima