تو هنوز در سفری و من در اتاقک ذهن پاک خویش با خیال ها هم سفرم.
تو هنوز در فکر ساختن قایق هستی و من در ذهن خویش مسافر این قایقم.
(به کجا سفر کرده ای؟)
دیشب با شب و سکوت هم سخن بودم,
نشانی از تو داشتند.
می دانم آری می دانم از سایه ی آدمک ها گریزانی و با شب هم نشین.
ای کاش می توانستم مرهمی برای زخم های احساس تو باشم.
ای کاش میتوانستم نغمه ای از دلتنگی های تو باشم.
ای کاش می توانستم تولدی از لبخند برای لحظه های سخت تو باشم.
ای کاش می توانستم روزنه ای از امید در دل نا امیدت باشم.
|